my note

خط خطی های قدیمی !

my note

خط خطی های قدیمی !

آنچه خواهانم!


!! نوشته شده توسط چیستا | 1:51 بعد از ظهر | 87/02/04 • 3 نظر
آنچه خواهانم !
سلام خوبید؟

من هر روز واسه خودم تو برنامه ام یه جمله می نویسم

یه جمله که روی درون تا ثیر مثبت داره

جمله ی امروز :(آن طور که دلم می خواهد زندگی می کنم )

 منو وسوسه کرد که این پست را بنویسم و جمله فردا (به من چه که دیگران در مورد من چی فکر می کنن) بهم جرات و اعتماد به نفس داد که هر آنچه که تو ذهنم هست را بنویسم

رشته ی درسی من و کلا رشته های کشاورزی با اینکه در ظاهر خیلی بی اهمیت  به نظر می یاند اما فوق العاده مهم و حیاتی هستن

یکی از نیازهای مهم و حیاتی بشریت که با تمام پیشرفتها و رفتن به سوی آینده همچنان  یه نیاز باقی می مونه  نیاز به غذا و خوردن است .

چون علاوه بر نیاز،  غریزه نیز هست( گاهی دیدین سیر هستیم اما دلمون می خواد یه غذا یا تنقلات خوشمزه  بخوریم ؟ این ماله همون غریزه ی خوردن غذا هستش .مثلا قرصهایی هست که ? ما ه غذای مورد نیاز بدنت را تامین می کنه اما هیچ یک از ما حاضر نیستیم لذت خوردن غذاهای مختلف را از دست بدیم و یه قرص بخوریم !حاضریم ؟ من که نیستم !) و جزء  ذات همه موجودات زنده محسوب می شه

واسه همین یکی از مهمترین دغدقه های جامعه ی بشریت غذا و تامین آن است و همه ی کشورها سعی دارند با بهره گیری از امکانات پیشرفته و بالا بردن کیفیت  و غنی کردن مواد غذایی ،محصولات غذایی بهتر و بیشتری تولید کنند.

اگه تغذیه خوب باشه نیاز به پزشک و درمان هم کم می شه

چون غذای خوب و تغذیه مناسب و کافی یه نوع پیشگیری از درمان هستش

وقتی امکانات کشاورزی در حد مطلوب نباشه ،کشورها مجبورند برای تامین غذای مورد نیاز مردم کشورشون از کشورهای دیگه مواد غذایی( گوشت و سبزیجات و ....)وارد کنند و به این ترتیب ارز(املاش درسته ؟) از کشور خارج می شه و از نظر اقتصادی به صرفه نیست.

مثلا آفریقا منبع طلا و نقره و فلزات گران قیمت و کم یاب هستش اما یه کشور فقیر محسوب می شه چون بیشتر مردمش در تامین غذا ناتوان هستن و سو ء تغذیه دارند

هر جا خاک از بین برود ،فقر به دنبال دارد !

یک سانتی متر خاک حدود ???? سال طول می کشه تشکیل بشه و خیلی راحت و سریع  در اثر محافظت نکردن  فرسایش می یابد و شسته شده و از بین می رود .

خاک نه تنها برای کشاورزی بلکه برای ساختمان سازی و  ایجاد سد و کارهای عمرانی نیز قابل اهمیت هستش (دومین نیاز مهم بشریت ، داشتن سر پناه و مسکن )

وقتی خاک از بین برود کشور در تامین نیازهای خودش ضعیف شده و ادامه روند باعث فقر خواهد شد .

رشته ی خاکشناسی یه رشته ی تخصصی واسه بررسی خاکها و بهینه کردن آنها در استفاده های عمرانی و کشاورزی هستش

تعیین نوع خاک . اضافه کردن مواد مورد نیاز خاکها برای رشد بهتر گیاه و بالا بردن کیفیت مواد غذایی و همچنین موادی که از طریق گیاه می تونه جذب و وارد بدن ما بشه( مستقیما از خوردن گیاه و یا خوردن دامهایی که از گیاهان غنی شده استفاده می کنن) و به عنوان دارو یا واکسن عمل کرده و حتی کمبودهای ویتامینی مارا جبران می کنند از وظایف خاکشناس هستش

اینکه چه کارهایی می شه کرد که در  آب و هوای نامساعد و  سطح کمتر  از خاک محصولات بیشتری بهره برداری بشه

من عاشق رشته ام هستم

 هر روز به آینده ی شغلی و اینکه چه کارهایی می خوام انجام بدم (حتی اگه فکر بزرگی باشه نتونم انجام بدم (خودش کلی امید واری و اعتماد به نفس !)چه کارهایی مربوط به رشته ام می شه و تا کجا می تونم پیش برم و کجاها می تونم مشغول بشم و ....

عاشق رشته ام هستم چون یه رشته ایی هستش که کمتر بهش توجه می شه خیلی کارها می شه در موردش انجام داد(بماند که یه کتاب درست حسابی واسه فوق لیسانس نداره . برای فوق و منبع درسی خیلی دچار مشکل می شم ) . فقط هم مربوط به یه زمینه نیست (نخود هر آش هستش و به همه ی علوم مربوطه . کارهای پژوهشی و تحقیقی و آزمایشگاهی داره  و همه ی این ها جز آرزوهام بوده

 می خوام  یه گلخانه بزنم . (باغچه خانه را هم از بابا خواستم بسپاره به من تا واسش گلستون کنم. البته الان صفری تشریف دارم جز تشخیص نوع خاک کاری بلد نیستم  . اینا برنامه های آینده ی نزدیک .انشا الله )

یه ایده دارم مربوط به آینده ی خیلی دوره

اینکه الان بیشتر کشورها به فکر رفتن به ماه و یا یه سیاره دیگه هستن چون زمین در آینده گنجایش جمعیت انسانی را نخواهد داشت و نمی تونه همه نیازها را تامین کنه(با بالارفتن سطح بهداشت و درمان و پیشگیری بیماری ها متوسط عمر انسان بالا رفته و جمعیت روز به روز افزایش می یابد  و از حد نرمال و زنگوله ای خارج شده فقط یه سیر صعودی داره)

دقدغشون ( املاش درسته ؟)هم فقط آب و هوا و غلبه بر عدم جاذبه در سیارات دیگه هستش

به نظر من خاک خیلی مهمتره به چند دلیل که سه ماه تمام روش فکر می کردم (خیلی طولانیه و نیاز به توضیح کامل داره اما مهمترین دلیل اینکه زمین اولین بار بستر گیاهان بوده یعنی اولین موجود زنده ایی که در خشکی ایجاد شدهگیاه بوده ، گیاه باعث تولید اکسیژن شد و شرایط زمین برای زندگی دیگر موجودات فراهم شد خب گیاه کجا رویید؟ مواد غذایی اش از کجا تامین شده ؟ ازخاک !!!!!!!!!!)

پس باید راهی پیدا کرد که بشه توی سیاره ی جایگزین زمین خاک داشته باشیم (چه طبیعی چه مصنوعی)

به نظر خیلی ها این فکر های من زیادی آرمانی و گاها کودکانه است

واسم مهم نیس دیگران راجبم چی فکر می کنن  .

تمام این فکر ها بهم انرژی می ده تا از رشته ایی که براش وقت صرف می کنم لذت ببرم و به آینده امید وار باشم .

این اون طوری هستش که من دوست دارم زندگی کنم

موفق باشید

----------------------------

پ.ن بی ربط و  : هر وقت می بینم کاری از دستم بر نمی یاد یاده حرف منالک می افتم و بی خیال همه چی می شم

آنچه که نیست نمی توانسته است باشد

پ. ن ? بی ربط : صبر صبر صبر صبر سحر نزدیک است  چه کسی بود صدا زد مرا ؟ اومدم .إ ! کفشام کو ؟ همین جا بودا/ ببخشید سهراب عزیز مجبورم مثل تو  بگم : کفشهایم کو ؟؟؟؟؟؟

پ.ن ? بی ربط : دویدمو دویدم سر کوهی رسیدم اینقدر خسته بودم که بی خیال کوه نوردی شدم .نشستم پای کوه دون دون سنگ ریزه هاشو انداختم جلو ی روم ... حالا که خستگیم در رفت می خوام ادامه بدم می بینم خودم کوه را  با همه اون خستگی ها از جا کندم ! کوه را دور نزدم از جا کندمش !
وقتی خسته ایی بیکار نشین .هر کار کوچیک و بی ارزشی  تو بلند مدت جواب می ده !

بشکن!


!! نوشته شده توسط چیستا | 9:0 بعد از ظهر | 87/02/02 • 9 نظر
بشکن !!!
زورکی نخند عزیزم ، میدونم اومدی بازی
نمیخوام این آخرین ، بازی زندگیم ببازیم

خودتو راحت کنو ، فکر کن که جبران گذشته اس
از منم میگذره اما به دلت چاره نسازی
اومدی بشکنی بشکن ، از من ساده چی مونده قبل تو هر کی بوده ، تموم تار و پود سوزونده

تو هم از یکی دیگه سوختی میخوای تلافی باشه
بیا این تو و دلو & باقی احساسی که مونده

دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س
آسمون سینه ما ، خیلی وقته بی ستاره س

همینی که باقی مونده ، واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردن ، آخرینشم تـــو بکن

نمیخوام بگذره عمری ، خسته شی واسه فریبم
یقتو نمیگیره هیچکس ، آخه من اینجا غریبم

بزنو برو عزیـزم ، مثل هر کس که زد و بـرد
طفلی این دل که همیــشه ، به گناه دیگرون مــــــــرد

نفرتت را از غریبه ، سر یک غریب خراب کن
خنده کوتاهم ارا ، بیا گریه کن عذاب کن

مهمم نیست که چه جرمی، یا گناهی این سزاشه
باقی دلم یه مشت خاک، همینم میخوام نباشه

عقده های یک شکستو ، خالی کن سر دل من
دیگه متروک مونده واست ، خاک پیر ساحل من

از نگاهات خوب می فهمم ، که تو فکرت یک فریبه
بازی بسه پاشو بشکن ، من غریبو تو غریبــــه

دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س
آسمون سینه ما ، خیلی وقته بی ستاره س

همینی که باقی مونده ، واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردن ، آخرینشم تـــو بکن

نمیخوام بگزره عمری ، خسته شی واسه فریبم
یقتو نمیگیره هیچکس ، من که با خودم غریبم

بزنو برو عزیـزم ، مثل هر کس که زد و بـرد
طفلی این دل که همیــشه ، به گناه دیگرون مــــــــرد

دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س
آسمون سینه ما ، خیلی وقته بی ستاره س

همینی که باقی مونده ، واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردن ، آخرینشم تـــو بکن
                                                                                             

                                                                                                         رضا صادقی

------------------------------------------------------

پ .ن:....

اگه یه روز ....

٢٩ فروردین ۱۳۸٧

اگه یه روزی ...

اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر
اسیر رویاها می شم ... دوباره باز تنهامی شم
به شب می گم پیشم بمونه ... به باد می گم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری
اگه فراموشم کنی ... ترک آغوشم کنی
پرنده دریا می شم ... تو چنگ موج رها می شم
به دل می گم خاموش بمونه ... میرم که هر کسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری


اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم...

اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری

اگه می خوای پیشم بمونی ... بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست به استخونه ... نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری

اگه یه روزی نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم

اگه یه روزی نوم تو باز ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره دردت جا به جا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم

که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم

----------------------

پ.ن:خیلی زیاد (وحشتناک)از این آهنگ فرامرز اصلانی خوشم می یاد . صدای گیتار و صدای غم زده فرامرز .اون ریتم آروم و دلنشین

وا ی ی ی ی .فوق العاده است .


آه

٢٧ فروردین ۱۳۸٧

آه !

دارم خفه می شم

هوا می خوام !

آی قلبم

درده !

سنگ صبور

۱٠ فروردین ۱۳۸٧

سنگ صبور

رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونمو دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا

نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست




اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش




تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست


اگر بیای همونجوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی

صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بیخوده

اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه

سایه ای که خالی از عشقو امید
همیشه محتاجه به نور خورشید

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست




اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش




تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست

محسن چاوشی ( سنتوری)


جغد!!!

٢۸ اسفند ۱۳۸٦

کیست؟
کجاست؟
ای آسمان بزرگ!
در زیر بالهای خسته ام ،

چه قدر کوچک بودی تو !!!!!!!!!!!


بر او ببخشایید !

٢۸ بهمن ۱۳۸٦

بر او ببخشایید !!!

بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
وابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد .
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دور دست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب می شود
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ما ه گذر دارد .
و عطرهای منقلب شهر
خواب هزار ساله اندامش را
آشفته می کند
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشی است
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهوده اش
نومیدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزد
از ساکنان سرزمین ساده ی خوشبختی
ای همدمان پنجره ی گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که محسور است
زیرا که ریشه های هستی بار آور شما
در خاک های غربت او نقب می زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم می سازند.


درد دل !

۱٥ بهمن ۱۳۸٦

کنار دیوار ، بی هیچ دیواری !

رو به روی پنجره یی ، بی هیچ پنجره یی!

برف وهم می بارد...

لب خند می زنم ،

بی هیچ خاطره یی

قار ،قار،قار... آواز می خوانم

بی هیچ نارونی!

سردم می شود ،بی هیچ زمستانی !

کج ایستاده به زمین با حسرت شاخه ،بی هیچ کلاغی !

سُر می خورم پتوی کهنه ی عبث را

تا خر خره ام بالا می کشم !

ناقص می ماند در جذبه ،بی هیچ جذبه یی!

دردِ دل ذهنم ،بی هیچ دلی ...

عیوبم را به هم سایه گان خود نسبت می دهم ،

بی هیچ هم سایه یی!

شعر خویش را می سراید

در دنیایی تلخ ...*

حسین پناهی !

درد من

¤ نوشته شده در ساعت ۱۱:۳٥ بهمن ۱۳۸٦

درد من حصار برکه نیست

درد من،

درد زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشون خطور نکرده

راه نوین !


امروز یه جا یه نوشته
خوندم که به نظرم خیلی جالب اومد .

نوشته بود :


آنانی که به راه نوینی گام می گذارند، و می خواهند اندکی از زندگی پیشین خود را نگه دارند، سر انجام مجروح گذشته خود خواهند شد.

و جالب تر اینکه این جمله به نظرم کاملا درست اومد اما خودم هیچگاه بهش عمل نکردم !!!!!

همیشه سعی کردم گذشته را با نوشتن ، عکس ، خاطره و یا حتی یه یادگاری کوچیک حفظ کنم .

به نظرم باید کار جالبی باشه !

اما قبل اون باید راه نوینی یافت که ازش مطمئن باشی و اون قدر به اون راه ایمان داشته باشی که گذشتتو و زندگی پیشین خود را رها کنی !
به نظرم گذشتن از گذشته یه پیشرفت عمیقه !!!

سینما ۴ تابستان امسال یه فیلم از زندگیه یه خانم نویسنده معروف گذاشته بود .(متا سفانه اسمش یادم نمی یاد !)خیلی برام جالب بود . وقتی با چاپ کتابش موافقت نشد اون همه ی دست نوشته ها و کتابهایی که نوشته بود را سوزوند .چون هم یاد آور یه شکست بو د و هم اون نوشته ها اونو یاده خواهر غرق شده اش که خیلی دوسش داشت می انداخت و ناراحت و افسرده اش می کرد و جلوی پیشرفتش را می گرفت !

از صفر شروع کرد !
سعی نکرد گذشته و اون نوشته ها را اصلاح کنه و یا حسرت آنچه که از دست رفته را بخوره .سعی کرد راه نوین را بدون نشونی از گذشته طی کنه و موفق هم شد .

تمام نوشته هاش بعد اون کار انقلابی چاپ شد !!!‌

هر شروع نیاز به یه انقلاب داره که شروعش از خوده آدمه !‌

هر چیزی برای آبادانی باید اول به طور کامل ویران شه

حفظ کوچکترین قسمت یه خونه ی قدیمی احتمال ریزش و خرابی قسمتهای نو ساز را هم بیشتر می کنه !چون با همه ی تلاش و دقتی که می شه باز هماهنگی لازم بین بخش نو ساز و قدیمی بر قرار نمی شه .

وقتی قرار نباشه آدم چیزی را حفظ کنه .شجاعانه تر عمل می کنه !چون نه چیزی داره که بهش دل خوش باشه و نه ترسی از، از دست دادن دارد !

تنها پشتوانه و دلگرمی اش تلاش و آینده ای است که اونو به پیشرفت و خواسته هاش می رسونه