my note

خط خطی های قدیمی !

my note

خط خطی های قدیمی !

بهمن ۸۵

گل واژه !!!

سلام

خوبید؟

امروز آخرین قسمت رقص پرواز بود

کلی کیف می کردم سر این فیلم .خیلی واسم دوست داشتنی بود .

کلی سرش خندیدم و گاهی هم بغض کردم .

خیلی جالب بود

مخصوصا دیالوگ های آخرین قسمتش راجبه بچه ی نفهم و فرشته ی بی عیب و نقص ، بزرگی و سکوت

خیلی دیالوگهاش را شخم زدم کلی حرف واسه شنیدن داشت و من واقعا لذت می بردم

یه حرفش بدجوری حساب بود

اینکه سکوت کار آدم های بزرگه و اگه بزرگ نیستی بی خود ادای بزرگ ها را در نیارو سکوت پیشه نکن که چیزی جز عقده و حسرت و کینه برای آدم های حقیر و کوچیک در آیندشون به دنبال نداره .چون حقیقتا و واقعا نمی تون بگذرند و سکوت کنند .

جالب بود !

از وقتی رفتم دانشگاه کلی ارتقا ء فهم فحش یافتم !
خیلی از دوستای من از 10 تا کلمه حرفشون 9 تاش فحشه از خره و احمق و بی شعور و کثافت گرفته تا فحشهایی که من اولین باره تو عمرم می شنوم و خیلی هاشو معنی اش را هم نمی فهمم اما از حالت متعجب و دهن باز بقیه دوستان و خنده ی غیر قابل محارشون کاملا واضحه که خیلی خیلی .... و اصلا انتظار شنیدنش نبوده اونم از یه دختر و تازشم دانشجو !روزهای اول فکر می کردم اشتباه به گوشم رسیده یه کم نگاشون می کردم می گفتم چی گفتی؟ یهو می زدند زیر خنده و سخن ران با تا کید بیشتر تکرار می کرد ! روزهای اول خیلی حساسیت نشون می دادم کلی نصیحت خاله خانومی می کردم که زشته و قباحت داره بعد دیدم نخیر ! میخ آهنی فرو نرود در سنگ ! یه جورایی یاسین تو گوش خر ! ( حقشه .جا اون همه فحش که از رو عادتشون به من هم نصبت دادند خر هم کمشونه ! دور از جونه خر !)هر دفعه بی خودی حرص می خوردم و فایده هم نداشت . دفعه ی آخری که تصمیم داشتم نصیحت کنم و دیگه بی خیاله آب در هاون کوبیدن بشم فقط گفتم هر کسی احترامش دسته خودشه ، وقتی تو به یکی فحش می دی اجازه ی فحش دادن به خودت را هم صادر می کنی .طرف که نمی شینه از تو بخوره که ؛تو یکی می گی اونم دو تا پست می ده .از امروز به بعدم هر چی فحش به من دادی بدون خودتی به توان بی نهایت .

جالبیش اینه که خانمهانصبت دادن اسامی حیوانات و لعنتی و کثافت را فحش نمی دوند ! تا قبل دانشگاه من فکر می کردم فحش و دشنام فقط اینا است ! حالا می فهمم نخیر جانم . اینا فحش نبوده گٌل واژه بوده ! )(تازه خودم من هم خره و دیوانه را فحش نمی دونم ! بلکه بیشتر به دید تکه کلام و صفت نصبیت انسانی روش حساب می کنم ! )

من خودم وقتی ناراحتم و عصبی معمولا بدٌ بیراه می گم و یه چند تا گل واژه هم چاشنی اش می کنم تا عصبانیتم فرو کش کنه !(نه که حقیرم نمی تونم سکوت کنم !) تنها کسی هم که تا امروز گل واژه ها یی که بهش نصبت دادم را شنیده داداشی بیچاره ام بوده .هر کاری کنه که رو اعصابم راه بره فقط همینا را می شنوه ((: خیلی احمق و بی بیشوری (یه جور با تاکید و بدون تلفظ ع ) در مواقع حاد هم دراز گوشِ مغز فندوقیِ نفهم ، هم اضافه می شه .))(البته ایشون هم اونقدرها بیچاره نیستند چون نهایت تلاششون را برای در آوردن لج من به کار میبرند و از خجالت بنده و خودشون در میاند و دیگه نیازی نداره با گل واژه خودشونو خالی کنن!!!

آخه والا !

هر چیزی حریم داره ! حتی بی ادبی !

حالا اگه دلیل داشته باشه و طرف عصبی باشه می گیم طرف عصبی بوده خواسته خودش را خالی کنه تا فروکش کنه و معمولا چون تو لحظه است فراموش می شه نه اینکه راه به راه با دلیل و بی دلیل به هر کس و نا کس فحش ریز و درشت ردیف کنیم دهان مبارک را به هر ناسزایی منور و مزین کنیم !

نمونه ی بد بی راههای من و اوج بی ادبی ام تو پست قبلی هست

به بزرگواریه خودتون ببخشین دیگه (درسته تو وبلاگ نباید هر چی را نوشت اما خب گاهی حرف دل آدم بد بی راه می شه دیگه ! شرمنده ام بازم !)

-------------------------------

پ .ن : شرمنده ولی این پست پایینی خیلی سبکم کرد در آینده باز هم از این نوع خواهم گذاشت !

شرمنده دیگه

پ.ن.۲ :این روزها خیلی احساستم قاطیه به قول دوست عزیزم ناتانا احساسات پریشان می کنم !یه لحظه شادم یه لحظه غمگین یه لحظه عصبی و بعد آروم آروم ! موضع و موقعیتم هم در حال تغییر . فعلا مقدمات تغییراته ! مارجانیکا بخیر بگذرونه !

این چند ماه هم کمتر وقت آنلاین شدن و سرک کشیدن به وبلاگ دوستان را دارم .شرمنده به خاطر مشغله است و دیر به دیر وقت می کنم لطفهای شما را جبران کنم

لطفا دعاتون را از من دریغ نکنید .

!! نوشته شده توسط چیستا | 3:45 قبل از ظهر | 86/11/22آرشیو نظرات

بد بی راه های من !

سلام

این پست خیلی تند و بی ادبیه و عصبانیتامه ! کلی بد بی راهه به هر کی ناراحتم کرده

آخه وا آدم تو زندگیش مواقعی هست که واقعا ناراحت می شه و تو دلش به عالم و آدم و خودش و مقصر ناراحتی اش بدُ بی راه می گه :

لعنتی ها :کنکور و سر درد ! لعنت به هر دوتون !

دوستی که بعد از 5 سال یهو غریبه شد :خیلی نامردی فقط همین !

استاد 1 : زنیکه بی لیاقت بی مسئولیت پپه ی مغز فندقی ! حالم ازت بهم می خوره هم از تو هم از کلاس مزخرف و هوای گرفته و بوی سیگار آشغالیه شاگردهای ترم آخریه این دانشگاه کوفتی که همه فضای کلاس کسالت آورتو گرفته !

استاد 2 : دختره ی ماست .دوشنبه هامو خراب می کنی با اون درس دادن و درواقع در واقع کردن های بی جا و بی موردت . حوصلتو ندارم .امیدوارم هر چه زود تر شوهر کنی و بچه دار بشی .چون مطمئنم با این فس فس زدنات و شل و ول بودنت تنها می رسی بچه بزرگ کنی و بیخیال تدریس می شی و یه دانشگاه را از شرت خلاص می کنی ! من جا تو بودن همین الان از تدریس انصراف می دادم این همه نفرین و فرار از کلاسهای بی استفاده ات گویای ضعفت نیست ؟ قبول کن ضعیفی ! تو درس دادن و اداره ی کلاس ضعیفی . عزیزم با گریه و بغض و قیافه گرفتن که نمی شه کلاس اداره کرد .

استاد 3 : پر افاده ی پر ادعا ! حالا لازمه بحث ها را به سمتی بکشونی که به ما برسونی یکشنبه ها نظافت چی می یاد خونتون چون شما وقت سر خاروندن نداریو و مرکز مشاوره دانشگاه و دفتر مشاورت دیگه وقتی براوت نمی ذاره به قول خودت داری واسه جوونها نسخه می پیچی که از راه به در نشند و تو دهنه اژ دها نرند . آخه کودن جون از قدیم گفتن هر چی درخت پر بار تر افتاده تر و مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید !راستی حاج خانوم سر امتحانتون زیر زربین بنده بودید . اون موقع که ایستاده بودید و با جناب آقای استاد فلانی گل می گفتین و گل می شنفتین و گه گاه هم لبخند ملیحی می زدید و خنده ایی زنانه سر می دادید . تمام مدت داشتم بررسی می کردم

شما که خانومی ! اوشون هم که آقا هستن !
حرف زدن شما با هم ، هم لزومی نداشت چون بیشتر به خوش و بش می خورد تا یه بحث کاری و حرفه ایی ! بحث ازدواج و شناخت متقابل هم که مطمئنا نبوده .به استناد گفته های خودتون ارتباط بین دو جنس مخالف بدون اینکه لازم باشه و یا به ازدواج ختم بشه گناه .شما زبونم لال روم به دیوار داشتی گناه می کردی یا نه فقط واسه ما گناهه و عیبه و شما و امثال شما نظر کرده اید و ما ها فقط عقلمون به کارمون نمی رسه و شما باید نسخه بپیچین واسمون .

جانماز آب می کشی حاج خانوم ؟ یه عالمه گوش مفت گیرت اومده هی اراجیف تحویله این گوشها میدی ! اراجیفی که خودت به یکیشون هم عمل نکردی ! و قبولشون نداری! خانومی بذا یه چی بهت بگما نقابی که زدی زیادی از صورتت بزرگه یکم این پا اون پا می شی معلوم میشه پشت نقاب چه خبره. اما خداییش جدا از شخصیت دو رو و کذایی خودت ، خب درس میدی . اندیشه 2 را هم با هات می گیرم اما بدون هیچ وقت قبولت ندارم و نخواهم داشت اما احترامت واجبه !

لونه کلاغ : پسره ی احمق معتاد سیگاری بی ادب بی تربیت .یه بار دیگه تلفظ کن کُفت !
کیف کردم اون روز مائده حالتو گرفت ! بعدش بیشتر کیف کردم که خودت هم اشتباه تلفظ کردی .آی من اینقدر کیفور بودم که نگو . عدالت پنهان همینه دیگه !

زیور آلات : خیلی دوست داشتم موقعی که رو برد را می دیدی و نمره ی درخشان 9 تون را مشاهده می کردین اونجا بودم به قیافتون می خندیدم به پاس تمام ویراژ دادن هات رو اعصاب من و هم کلاسی ها آقای زیور معروف به زیور آلات . فکر می کردی با اون مزه های بی مزه ی لوس خیلی با نمک می شی با اون لهجه ی ضایعت ! اون روز که پشت سر من نشسته بودی و زر زر می کردی خیلی خودم را کنترل کردم یه چی بهت نگم و سر جات بشونمت . بی مزه !یادته اون روز که صدای داده همه را با اون سوالهای مسخره و تیکه های بی مزه ات در آوردی بعد با کماله پروگی رو کردی به استاد و گفتی استاد اینا نفهمند و آخر ترم معلوم میشه کی چیز حالیشه ، پول دادم که چیز یاد بگیرم . چی شد پس؟ قرار بود 20 بگیرین که .شما فهمیده ِ بودین که !

چقدر همه بچه ها با هم گفتیم بیا این 30 تومان را بگیر و شرتو از این کلاس کم کن .گوش نکردی که . حالا باید خودت زحمت 30 تومان را بکشی و یه ترم دیگه استاد و دانشجوها را با حضور خودت عذاب بدی . پسریه پرو ِ سیگاری . ایکبیری ِ فسقلی !

بنفش جیغ : خانوم شما هم زهرو داری هم پادزهرو اما زهرت بدجوری می سوزونه . صد دفعه بهت گفتم من که عصبیم و حوصلتو ندارم سکوت کن و حرف نزن .وقتی عصبیم انصاف و دوست و دشمن حالیم نمی شه که، بعد ،هم یه چی می گم تو ناراحت می شی هم تو یه چی می گی من ،بعدشم خر بیار و باقالی بار کن .چند بار گفتم ؟

هی راه بی راه بیا بگو اخلاق نداری الی بلی ، هی تیکه و کنایه می ندازی که چی ؟ اینکه بهم حالی کنی خرجم زیاده و با قبولن نشدن تو دانشگاه دولتی باعث سر شکستگی بابا و مامانم هستم . به تو چه آخه ؟ هان ؟فکر می کنی خودم حالیم نیست و حرص نمی خورم ؟ اینقدر عصبیم کردی که همه لطفاتو نادیده گرفتم و اون روز هر چی از تو به ذهنم رسید و به دهنم اومد بارت کردم .و بهت گفتم ازت بدم می یاد و ازت نمی گذرم همش واسه این بود که بری و راحتم بذاری .چند بار گفتم مجبورم نکن این کارو بکنم. دلم ریش می شد اشکاتو می دیدم اما تو دلم می گفتم حقشه تو اخطار داده بودی می خواست گوش بده اما باور کن تا وقتی ازت معذرت خواستم تو گفتی می دونم از رو عصبانیت اینا را گفتی یه لحظه عذاب وجدان رهام نکرد .خیلی مهربونی مهربون اما زیادی فضولی و به کارهای که بهت مربوط نیست دخالت می کنی و زیادی سوهانی واسه روح .اگه هی نمک نپاشی دوست دارم اما موقع هایی که نمکدون می شی دلم می خواد داد بزنم بنفش جیغ ازت بی زارم راحتم بذار . (آخه تو همه ی رنگها فقط از بنفش بدم می یاد !)

همکار: بگو من چه کنم از دست این فضولی های تو و خبر گذاریهات ، همه چیت خوبه و گویای خوب بودنت جز این خاله زنک بودن هات .گاهی حسابی کفریم می کنه .آخه مشاور خوبی هستی اما تو خبر رسانی هم خبره ای .کم از این دست آدم ها دروم برم نیست ، اما معمولا مشورت کردن با تو می ارزیده به اینکه درد دلم تیتر بشه .هر کی دیگه جا تو بود مطمئنا رابطه مو باهاش قطع می کردم !دیونه

همسایه : آخه یکی نیست بگه تو به اون دو تا طفلکی هم نمی رسی چه برسه به سومی نونت نبود آبت نبود بچه ی سومت چی بود ؟ دهاتیه کم عقل .حالا توش موندی اون روز که من به در می گفتم دیوار بشنوه که تلویزیون می گه فرزند کمتر زندگی بهتره هر تاجی می خوای به سر بچه سوم بزنی به سر این دو تا بزن و اونم هر تاجی قرار سرت بذاره همین دو تا می ذارند گوش نکردی که ! تو هم به دره می گفتی تا من بشنوم که به دکتر ه گفتم مگه خرجشو شما می دین که حرصشو می خوری ؟حالا که اون طفل معصوم را به دنیا آوردی تازه فهمیدی مسئله خرجش نبوده . اون طفلکی هم بیشتر از تو می فهمه واسه همین قهر کرده و شیر نمی خوره و شب تا صبح بی خوابی بهت می ده که فکر بچه ی چهارم را از سرت بیرون کنی . حالا هی بیا چاخانه منو بکن که تو مامان خوبی هستی .همین تو بغلش می کنی آروم می شه .اگه به خاطر خوده این کوچولو نبود یه لحظه هم قبولش نمی کردم و وقتمو واسه نگه داشتنش صرف نمی کردم .به جا اینکه صبح تا شب هی بد و بی راه به این کوچولو و خودت بگی بهش بگو از اومدنش خوشحالی و همه از حضورش شادند . کوچولو بهتر از من و تو احساسات آدمها را می فهمه و درک می کنه فقط کافیه احساس خوب بهش منتقل کنی خودش آروم میشه . به این پسرت هم بگو نشینه دم گوشه نی نی بگه کاش تو دختر نبودی .کاش نبودی .دختر به درد نمی خوره و ... همینه که تا پسرتو می بینه لب ور می چینه . اون دفعه هم دعواش کردم اما اونم نفهمه .بیچاره این طفلکی که باید این همه عذابو الان و آینده تحمل کنه . این قدر از علاقه ی من به بچه ها سو ء استفاده نکن .این دختر کوچولوی 5 سالت کفر یم می کنه .دوست هم ندارم خاطره ی بدی از من داشته باشه سکوت می کنم و تو دلی حرص می خورم .صد بار بهش گفتم عزیزم بی اجازه ی من سر کمدم نرو و دست به وسایلم نزن .باز دفعه ی بعد می ره .یه چی یادم رفت مهدکودک باز کردم خبرت می کنم !!!!

رهگذر : عجب رویی داره ها . خوبه رهگذری !!!!

یه دروغگو : هی بپرس فکر می کنی من بهت دروغ گفتم ؟ من هم مثل احمقها بهت می گم نه تو دروغ نگفتی ادامه اش تو دلم می گم فقط راستشو نگفتی !!!! آخه هم تو هم من میدونیم که چیا را دروغ گفتی و چیا را دروغ نگفتی . بزرگترین گناه اینه که به کسی که تو را راستگو می پنداره دروغ بگی .مطمئنم تو بزرگترین گناهو انجام دادی . یکسال فکر کردم که چه دلیلی می تونه باعث بشه یکی به کسی که بهش اعتماد داره دروغ بگه اونم بی دلیل به نتیجه نرسیدم .فقط بهت می خواستم بگم از این پوست خری که توش جا خوش کردم خسته شدم بابا من می دونم دروغ گفتی هی هم نپرس چون باز بهت می گم نه تو دروغ نگفتی !!! دلیل دروغات هم مهم نیست چون بیشتر احساس می کنم تو منو خر حساب کردی بهم بَر می خوره .اگه می بینی به روت نمی یارم واسه این نیست که نمی فهمم واسه اینه که هم من و هم خودت خوب می دونیم دروغ گفتی همون که می دونی کافیه ! راستش از 2 دسته خیلی بدم می یاد و ناراحت می شم و نمی تونم بگذرم

1. کسایی که حسابی خر ونفهم حسابم کنند و دورغهای ناشیانه و تابلو تحویلم بدند و امیدوار باشند که من بپذیرم و هی هم اصرار کنند که ما حقیقت را می گیم تو زیادی به همه چی مشکوکی . منم تو دلم می گم خودتی !

2. کسانی که خیلی بهشون اعتماد دارم و اصلا انتظار شنیدن دروغ را ازشون نداشته باشم و در عین ناباوری مدرک به دستم بیاد که طرف دروغ گفته .حسابی بهمم می ریزه

بقیه کسانی هم که جز این دو دسته نیستن دروغ بگند بستگی به موقعیت داره اما معمولا می سپارم به مارجانیکا

به جمعی از دوستان :برین گم شین همتون که جز دو رویی و نامردی چیز دیگه ایی ازتون ندیدم .هی حالا بیان واسه من بگین که وای چقدر تو خوب بودی با معرفت تر از تو دوستی نداشتیما و ... فکر کردین با این حرفا خرتون می شم که سوارم شین .نه جانم این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست اگه قبلا سوارم بودین چون می گفتم برای دوست جان باید داد همه نا مردیها و حسادتهای بی مورد و درویی هاتونو به روتون نمی آوردم و می گفتم تو نیکی کن در دجله انداز خداوند در بیابانت دهد باز ،ولی حالا می گم قابلمه جایی می ره که قاب قدح برگرده !!!!!!

او او ! به شما هم توصیه می کنم به من زیاد نزدیک نشین چون از بد بی راه های من در امان نخواهین موند!!!

بی انصاف تر از من خودش !

!! نوشته شده توسط چیستا | 3:44 قبل از ظهر | 86/11/22آرشیو نظرات

پیپ های بی توتون !

بر آستا نه ی در

سا یه یی بر تنهایی ام افتاد ،

بی آنکه به من مجال سلامی دهد ،

گفت:عروسم می شوی ؟

نه برای آیینه چاره ایی مانده بود

و نه برای پاهای من !

بادام بودم به لحظه ی حضور هزار شکوفه بر قامتم !

هزار جوش !

به کدام عالم بودم ... فراموشم شد !

گفتم :

بهتر نبود به تک سرفه یی ،

با خبرم می کردی از حضور غیر ؟

غیر نبود انگار ...

لایه های برف بر شانه های پهناورش ذوب می شد !

عروسم می شوی ؟

اسب سفیدش بر آخور رویاهایی که نمی دیدم شیهه می کشید !

پس آمده بود؟

شاه زاده ی همه ی انتظارات من !

هم او که همه جاده ها را با اشک چشمُ خون دل ،

آبُ جاروی قدومش کردم !

گفتم :بهتر نبود ،

از تشنگی یا گرسنگی چیزی می گفتی به بهانه ؟!

به کدام عالم بودم ؟

احساسی غریب در رگ هایم با خون تلمبه می شد !

سیال !

گربه ی سیاه ،

خوابیده بر رَف ْ و این همه گلوله های زرد !

کلاف های کلافه در بی کلافگی !

زندگی هرگز با یکی بود و یکی نبود آغاز نمی شود !

تو باید کلاغ می شدی سیاهِ بی نوا

و کبوتران سفیدم در نورُ لب خند ...

سر به کرشمه بالا آوردم تا نگاهش کنم

و خوب می دانستم سایه ها قابل رویت نیستند !

مگر آنها را در خوابی یا خیالی دیده باشی

و من بی خوابُ بی خیال چشمِ محال می چرخاندم به شناختنش !

حالا دیگر دستانم به وضوح می لرزید ...

عروسم می شوی ؟

آری !حالا دیگر به وضوح دستانم می لرزید !

دلم و چشمانم !

حالا دیگر گیج تر تاب می خوردم بر لحظه !

دو نفس مانده به بی هوشی !

بر سقوطی که انتها نداشت !

می لرزید همه وجودم ،

بر بذل بخشش بکارت روحم به حلال آیینی !

چرا که مرد من آمده بود !

می لرزیدم چون دانه های برف !

تا کی آب شوم بر لحظه کدام نفس شعله ورم ...

فارغ شده بودم یک دم از کلاف بودُ نبود !

حالا دیگر من بودم ،چون او بود !

بی نیاز از تحلیل دل گیر عشق

وتبعید زیباترین احساس مان به دورترین نقاط !

هم آوا با دانه ی لوبیا ،

در لحظه ی شکاف درد آخرین گلبرهایم !

حالا می توانستم تنها برای خود گریه کنم !

مجالی که هرگز نصیبم نبود !

حالا دیگر برای خودم گیج بودم !

حالا دیگر خودِ خودِ خودم بودم !

سرمست ،

چون باد !

چون برف !

در من هزار آهنگ نا شنیده آواز می شد !

فریبای بقاء را به حیرت می سوختم ،

در افسانه شیرین دردُ زایمان

هزار من در من به فریاد لب می لرزاند !

حقیقت اینجاست !

این جا !

آهای !!!

ای همه دل های پاکی که در روشنی به دنبال حقیقتید !

حقیقت اینجاست ! در تاریکی !

در تاریکی های بی شمار جستجوهامان !

در نمی دانم ها ...

سبک بال از هر می دانم ِ حقیری که بار دلم شده بود ،

حالا دیگر هیج نمی دانستم !

نقطه ی ذوبم کجاست ؟

در کدام تقاطع ؟

نمی دانستم

و چه لذت بخش است اعتراف صادقانه ی نمی دانم !

عروسم می شوی ؟

نافم را به نیت او بریده بودند !

می گریخت با جرقه ها ،

جرقه های دل آزار پیشم !

پس سوال ، نفس بن بست مطلق بودن نیست !

اطاق خدا بود !

آستانه خدا بود !

آتش خدا بود !

برف خدا بود !

من سرشار از خدا بودم

و چه زیبا و ُ اعجاب انگیز است ،

آن لحظه که چشم در چشم خدا

خالی می شوی از می دانم های حقیر خویش !

پیامبر برف !

پیامبر آستانه !

پیامبر کاج!

کفایت می کند ذهن گرد گرفته ی تو را ،

در برابر هم او که تو را خواست !

بودن یا نبودن :

بودن ! آری

لذت بخش تر از مرگ، لذتی بخشیده ایم افسوس !

عروسم می شوی ؟

خمار آلود به سمت آتش چشم خواباندم ،

در هذیان های پاک تبی که مرا می ساخت !

دلم مهربانی را می جست !

چونان لبان کودکی که می داند یشم حیاتش کجاست !

تمرکز ریشه ها در ساخت گلُ برگ !

عروسم می شوی ؟

در من ،

در دلِ من هنوز هزار آهنگ می شد سکوت

و من گویی هزار تکه شده بودم !

هزار من ،

در سکوت صدای مردانه اش می پیچید

و من ها تکرار می کردند !

سوگند به روشنایی های روحم ،

که نجویم حقیقت را

جز به تاریکی !

نا نداشتم به لحظه ی انفجار عطر هزار نرگس

تکرار کن

و من با لب های سنگین سنگی ام تکرار می کردم

آهای !

ای همه ی دل های پاکی که در روشنی به دنبال حقیقتید !

مشکل من نیست که می گویم !

مشکل توست که می شنوی !

من حرف می زنم ، چون فاخته که آواز می خواند!

تحلیل کنید آواز فاخته را ،

به قدرت سلامت حضور آوازش !

نیک تحلیل کنیدُ مباد که به تهمت ناروا

کلاغ را به بد آوایی متهم سازید !

زوزه ی گرگ آیا ،

بر کوه سترگُ سفید رو به رو ،

مکمل لذت تماشایتان نیست؟

عروسم می شوی ؟

به مه غلیظ خیره شو

و به سکوت جواب بده طعنه ی گرگ را ،

که بر دوش من رسالت شنیده ای جایی !

کِش می آمد کلمات ،

در گریز از شرم کلمه بودن خویش گوییا !

چشم ها را گرد کن و زبان به شکلک بیرون بیاور ،

تا بل بخندد کودک ایستاده بر عرشه !

هر چند که به یقین ،

عالِم به غرق ناگزیر این کشتی باشی!

عروسم می شوی ؟

نه پیرمرد ،

نه جوان !

نه زشت بود ،

نه زیبا !

همان بود که باید !

پندار که فرشتگان در رفتُ آمد یک خلقت شگفتند!

بی هوشیِ من بود ،یا خوابی به بی هوشی ؟

عالم می لرزید در کوبش آن همه طبلُ او منشور می خواند :

جهیزیت عشق ،

به پاس مهریه ات که جاودانگی ست !

و گفت:

همه ی دریا ها از آن تو ،

یک کوزه آب از آن من !

همه ی کوه ها از آن تو،

یک صخره از آن من !

همه ی جنگل ها از آن تو ،

یک گلدان از آن من !

راضی نمی شوی اگر...

جهانُ هر چه در اوست از آن تو ،

تنها یک ستاره از آن من !

روا مدار که بمیرم

و ندانم به کدام آیینم !!

سر که از گِرهِ دستان برداشتم ،

جز تاریکی هیچ کس در آنجا نبود !

من بودم ُ

آتشی که می سوخت

و آستانه یی که قابِ سیاه بود از شب !

پس آغوش باز کردم

و با همه ی وجود او را در آغوش فشردم !

آتش را

دل به دل ،

پیشانی به پیشانی ...

آن گاه که به خود آمدم

که مُشتی خاکستر بیش نبودم !

آری ! این چنین بود ،

حکایت شب زفافِ منُ فلسفه !

زنده یاد حسین پناهی !

---------------------------------------------------------------------------------

توضیح بی ربطُ با ربط و یک توصیه :

سوار بر اسب سپید هیچ گاه نمی آید

منتظر نباش !

تو خودت بتاز که به گرد پات هم نمی رسند !!!

(من خودم سوار بر اسب سپیدم و شاه زاده ی تمام انتظاراتم ! شک داری؟دِ خب شک نداشته باش !

دِ ه َ، می گم هستم ! خوبشم هستم ، به گرد پام هم نمی رسند ! مطمئن،حالا ببین !!!)

پاورقی 1 :

راهنما :آبی + قرمز = بنفش !!! سبز تنها توجیح و توضیح !


!! نوشته شده توسط چیستا | 7:4 قبل از ظهر | 86/11/19آرشیو نظرات

گم شدیم !!!

چشم از دیوار گرفتی

و گفتی :

کِی ؟کجا ؟

چشم از دیوار گرفتم

و گفتم:

به راستی،

کی ؟کجا؟

غروب،

با چشمان خیس از هم جدا شدیم

و گُم شدیم

در شهری که هیچ یک از ساکنانش نمی دانستند ،

به راستی ،کِیُ کجا !

حسین پناهی !

!! نوشته شده توسط چیستا | 11:40 قبل از ظهر | 86/11/15آرشیو نظرات

طرز تهیه مرد !!!


طرز تهیه مرد: برای تهیه این عنصر بی مصرف باید مقدار زیادی اسید دروغگویی را با سولفات مکاری و اکسید حقه بازی و سولفور کلک مخلوط و مقدار بسیاری کلرید غرور بی جا و نیترات وقاحت و شرارت را به این ترکیب اضافه و در آخر کافی است کمی بی کربنات هیزی و کلرات اعتماد به نفس کاذب را با خساست ترکیب کرده

این عنصر به صورت ول در محیط یافت می شود.

-----------------------------------------------------------------

اینو قبلا یکی واسم فرستاده بود حیفم اومد این جا ننویسم !

اینم یه پست افراطی !

!! نوشته شده توسط چیستا | 11:34 قبل از ظهر | 86/11/10آرشیو نظرات

با تمام اشکهایم !

برای غزه و

هر جا که جنگ است :

شرم تان باد ای خداوندان قدرت

بس کنید!

بس کنید از این همه ظلم و قساوت

بس کنید !

ای نگهبانان آزادی !

نگهداران صلح !

ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون ،

سرب داغ است این که می بارید بر دلهای مردم،

سرب داغ!

موج خون است این ،که می رانید بر آن کشتی خودکامگی را

موج خون !

گر نه کورید و نه کر ،

گر مسلسلهای تان یک لحظه ساکت می شوند ،

بشنوید و بنگرید :

بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است،

کاندرین شبهای وحشت سوگواری می کنند!

بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است

کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند

بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان،

روز و شب با خون مردم ،آبیاری می کنند.

بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر،

بیدادتان را ،بردباری می کنند

دست ها از دست تان ای سنگ چشمان !برخداست!

گر چه می دانم

آنچه بیداری ندارد،

خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست!

با تمام اشکهایم،باز ، نومیدانه - خواهش می کنم :

بس کنید!

بس کنید !

فکر مادرهای دلواپس کنید

رحم بر غنچه های نازک نورس کنید!

بس کنید!

فریدون مشیری !

!! نوشته شده توسط چیستا | 9:13 قبل از ظهر | 86/11/09آرشیو نظرات

توفیق اجباری !!!

سلام

خوبید؟

دو روز پیش بالاخره بعد از یک سال و اندی (نزدیک ۲ سال ) دایی جان از ولات غربت تشرف آوردن و سربازی را به پایان رسانیدن !
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

۵ شنبه ساعت ۳ صبح رسیده بود و مامان خانوم صبح ساعت ۷ عازم خانه ی مادربزرگ شد .منم به علت شب بیداریهام و والبته حجم عظیم درسها .رختخواب را ترجیح دا ده و با صدایی گرفته و خواب آلود پیغام سلام منم برسونید بگید ظهر می یام را ضمیمه ی گفته های مامان خانوم فرستادم سوی عزیز از سفر برگشته !
در خواب خوشی غوطه ور بودم که تلفن (خروس بی محل ) آوازی سر داد. (عمر خوشی ها کوتاهه !تازه خوابم برده بودا .)

دایی جان بودند .

بعد از سلام و چاق سلامتی و رسیدن به خیر و چه خبرا ؟کی رفت و کی اومد ؟؟؟می خوا برم شلوار بخرم می یای ؟بچه خواهر خودمی و می دونم درس خوندنت هم بهونه است الان تو خواب نبودی ؟

خندیدم و گفتم باشه می یام

رفتیم واسش شلوار خریدیم و رفتیم خونشون .۵ دقیقه نبود که رسیده بودیم من تازه داشتم می نشستم روی مبل که آقا از اتاقشون فریاد زدند بیا بالا ،اون ساک کوچیکم هم دم دره ، بیار !!!!!!!!!!!

ناچارا بلند شدم و رفتم تو اتاقش .کلی کتاب و جزوه و لباس و پوتین سربازی و کفش و رختخواب و برس و ژیلت و ادکلان وسط اتاق ریخته بود ساکش را آروم گذاشتم و عقب عقب اومدم در برم که پشت یقه ام را گرفت گفت؟کجا ؟بیا می خوام با هم اتاقو مرتب و تمیز کنیم !!!!!!!! فقط اینا را بچینیم و اون دو تا کمد را مرتب کنیم کافیه

توفیق اجباری نصیبم شده بود و ناچارا قبول کردم و دست به کار شدیم از ساعت ۱۱ تا ۶ بعد ازظهر اتاق تمیز می کردیم ! اون دو تا کمد شد ۵ تا کمد و ۲ تا قفسه + جاروی کف اتاق و گردگیری و جابجایی لباس ها .وسط کار هم مامان خانوم و زندایی و مادربزرگ ادامه ی کنفرانس هاشون را منتقل کردند تو اتاقی که مثلا داشت تمیز می شد . اونها ناظر بودند من هی از رو سر کلشون این ور اون ور می رفتم وسایل جابجا می کردم. و وسایل اضافی را می ذاشتم دم اتاق تا دایی ببره تو انباری .زندایی ام تا دید من چقدر بی رحمانه تمام وسایل اضافی را رد می کنم بره .رو کرد به مامانم و گفت نظرتون چیه خودمون بریم بیرون .من می ترسم آخرش ما را هم بذاره دم در وحید ببردمون تو انباری !!!!!!!!!!!!

خلاصه اواسط کار تمیز کاری دایی جان هم ناپدید شدن و بقیه کارها را خودم به تنهایی انجام دادم .وقتی تموم شد .یه نفس راحت کشیدم و دایی را صدا زدم و و جا وسایلش را بهش نشون دادم.و رفتم پایین .

بعد از شام رفتم تو اتاق دایی که کیفم را بر دارم و اگه مارجانیکا قبول کنه یه دو صفحه درس بخونم که هاج و واج موندم این همون اتاق بود ؟؟؟؟؟؟؟؟

انگار نه انگار که این همه زحمت کشیدم . در کمدها باز .یه سری لباس وسط اتاق دو تا کمد نامرتب.هر چی که برداشته بود رو میز بی خانمان ولو بود .صداش زدم تو اتاق و گفتم می ذاشتی عرقم خشک شه و ۲ ساعت بگذره . این اتاق همون اتاقه؟

یه نگاه به دور بر اتاق کرد می گه چشه ؟ این که تمیزه .من اصلا این طوری می خواستم !!!!!!
----------------------------------------------------------------------------------------------------

نتیجه اخلاقی:

همه ی مردها فرق نمی کنه با تو چه نصبتی داشته باشند گرگند

سلام گرگ بی طمع نیست !

همه ی مردها بی انصاف و قدر نشناسند .بهترین کار را واسشون انجام بدی جزوی از وظیفه ی زن بودن می دونند و بلاخره یه جور بی منتش می کنند.

همه ی زنها هم ساده و خوش باورند (منو بگو ! گفتم آقا چون دوسم داره می خواد با من بره شلوار بخره هی واسم شعر می خونه (شعر معین ،راستی چی شد چجوری شد که من عاشقت شدم ! ) دلش تنگیده بوده ،نگو می خواسته گولم بزنه و دراز گوشم کنه ببره نظافتچی اتاقش بشم !)

همه مردها فریبکار و دورغ گو و متقلب و ریاکار و حسابگرند و فراموش کار (خودشون حرفا خودشون را فراموش می کنند !) !!!!!!!

دایی جان بی بهانه دوست دارم حیف که تو هم از این جماعت بی چشم روی مردها هستی !

کم یا زیاد

همه ی مردها به اندازه ی مردانگیشون نامردن ،

همون قدر که خوبی و مردانگی دارند یه زره بیشتر نامردن و خورده شیشه دارند .

تصمیم دارم بیشتر فمنیستی بنویسم .اینم شرو ع آرومش بود !

پ .ن: من کلا از کا رخونه خوشم نمی یاد اما علاقه ی شدیدی به چیدمان و مرتب کردن کمد و کشو و قفسه دارم .و واسه همین هم همه اومده بودند تماشا ، طفلکی ها تعجب کرده بودند و می خواستند مطمئن شند خوده منم !

دایی هم از این علاقه ی من به چیدمان سو ءاستفاده کرد!! و چون می دونه دوسش دارم و وقتی کاری ازم بخواد و از دستم بر بیاد کوتاهی نمی کنم به نفع خودش و اتاقش استفاده کرد !!!

همه ی مرد ها فرصت طلب و سو ءاستفاده گرند

-----------------------------------------------------------------------------------------------

این روزها بیشتر از همیشه شاکر مارجانیکام .

مارجانیکا جونم شکرت .مرسی که حواست بهم هست و هوامو داری

-------------------------------------------------------------------------------------------------

ارزش هر کس به قدر عمری است که به پای اهلی کردنش صرف کرده ای !!!!!!!!!

!! نوشته شده توسط چیستا | 9:28 قبل از ظهر | 86/11/07آرشیو نظرات

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد