my note

خط خطی های قدیمی !

my note

خط خطی های قدیمی !

اگه یه روز ....

٢٩ فروردین ۱۳۸٧

اگه یه روزی ...

اگه یه روز بری سفر ... بری زپیشم بی خبر
اسیر رویاها می شم ... دوباره باز تنهامی شم
به شب می گم پیشم بمونه ... به باد می گم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری ... چرا می ری تنهام می ذاری
اگه فراموشم کنی ... ترک آغوشم کنی
پرنده دریا می شم ... تو چنگ موج رها می شم
به دل می گم خاموش بمونه ... میرم که هر کسی بدونه
می رم به سوی اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری


اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم...

اگه بازم دلت می خواد یار یک دیگر باشیم
مثال ایوم قدیم بشینیم و سحر پاشیم
باید دلت رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری

اگه می خوای پیشم بمونی ... بیا تا باقی جوونی
بیا تا پوست به استخونه ... نذار دلم تنها بمونه
بذار شبم رنگی بگیره ... دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری ... که توش من رو تنها نذاری

اگه یه روزی نوم تو ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره درد تو دوا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم

اگه یه روزی نوم تو باز ، تو گوش من صدا کنه
دوباره باز غمت بیاد که منُو مبتلا کنه
به دل می گم کاریش نباشه ... بذاره دردت جا به جا شه
بره توی تموم جونم ... که باز برات آواز بخونم

که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم
که باز برات آواز بخونم

----------------------

پ.ن:خیلی زیاد (وحشتناک)از این آهنگ فرامرز اصلانی خوشم می یاد . صدای گیتار و صدای غم زده فرامرز .اون ریتم آروم و دلنشین

وا ی ی ی ی .فوق العاده است .


سنگ صبور

۱٠ فروردین ۱۳۸٧

سنگ صبور

رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام

هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم

مجنونمو دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا

نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست




اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش




تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست


اگر بیای همونجوری که بودی
کم میارن حسودا از حسودی

صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بیخوده

اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه

سایه ای که خالی از عشقو امید
همیشه محتاجه به نور خورشید

تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست




اگرچه هیچکس نیومد سری به تنهاییت نزد

اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش




تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور

توی شبات ستاره نیست موندی و راه چاره نیست

محسن چاوشی ( سنتوری)


بر او ببخشایید !

٢۸ بهمن ۱۳۸٦

بر او ببخشایید !!!

بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آبهای راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
وابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد .
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دور دست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب می شود
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ما ه گذر دارد .
و عطرهای منقلب شهر
خواب هزار ساله اندامش را
آشفته می کند
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشی است
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهوده اش
نومیدوار از نفوذ نفس های عشق می لرزد
از ساکنان سرزمین ساده ی خوشبختی
ای همدمان پنجره ی گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که محسور است
زیرا که ریشه های هستی بار آور شما
در خاک های غربت او نقب می زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم می سازند.


درد دل !

۱٥ بهمن ۱۳۸٦

کنار دیوار ، بی هیچ دیواری !

رو به روی پنجره یی ، بی هیچ پنجره یی!

برف وهم می بارد...

لب خند می زنم ،

بی هیچ خاطره یی

قار ،قار،قار... آواز می خوانم

بی هیچ نارونی!

سردم می شود ،بی هیچ زمستانی !

کج ایستاده به زمین با حسرت شاخه ،بی هیچ کلاغی !

سُر می خورم پتوی کهنه ی عبث را

تا خر خره ام بالا می کشم !

ناقص می ماند در جذبه ،بی هیچ جذبه یی!

دردِ دل ذهنم ،بی هیچ دلی ...

عیوبم را به هم سایه گان خود نسبت می دهم ،

بی هیچ هم سایه یی!

شعر خویش را می سراید

در دنیایی تلخ ...*

حسین پناهی !