my note

خط خطی های قدیمی !

my note

خط خطی های قدیمی !

آبان ۸۵

روزگار من !!!

سلام

خوبید؟

چند روزه حسابی سرما خوردم .تارهای صوتی من هم خیلی رو سرما خوردگی حساسه با کوچکترین علایم سرما خوردگی صدام می گیره و بم می شه .علاوه بر اون گوشهام هم عفونت می کنه و دردناک می شه .کلی کلافه ام می کنه و همه ی حوصلمو ازم می گیره !!!

این چند روز خیلی کار داشتم ولی نه حسش بود نه حوصله اش واسه همین نصفه نیمه انجامشون دادم و سر خودم و کارهام کلاه شرعی گذاشتم !!!

علاوه بر اینها کمر مامان خانوم هم گرفته و باید استراحت مطلق کنند و به همین دلیل کارهای خونه هم با منه !(اینقدر کند و بی تجربه هستم که خیلی بهم سخت می گذره .قدر مامان خانومی که همیشه دستم بوده اینبار بیشتره بیشتر دستم اومده .مارجانیکا خیرشون بده .همیشه همه چیز حاضر و آماده برامون مهیا بوده ولی حالا می فهمم چقدر زحمت داره !!!مارجانیکا همه پدر و مادر را حفظ کنه و سلامتی بهشون بده .الهی آمین .(همه کارها را می کنی خیال می کنی تمام شد .یک ساعت بعد انگار نه انگار که این همه کار کردی .دوباره همه چی بر می گرده سر جاش !خیلی خسته کننده است .تازه بابا هم دو روزه رفتند مأموریت .حسابی حسابی دست تنهام !!!)

---------------------------------------------------------------------------------------

۴ تا ردیف دکمه می تونه تمام وجود منو رو این صفحه پیاده کنه .این ۴ تا ردیف می تونه شما را با ذهنیت من همراه کنه .

کلمه بسازه و جمله بچینه و پل بزنه از ذهن من تا ذهن شما .

گاهی چیدن این حروف کنار هم واسم خیلی سخته .این دکمه ها طاقت نمی یارند کنار هم یادگاری بذارند و اونی که تو ذهن منو را نمایش بدند .اینه که کلمه مناسب پیدا نمی کنم و کم میارم تو حرف زدن . می نویسم (("سکوت" ))چون این قدر عمیقه که شاید فاصله ی بین ذهنیت ونمایش را پر کنه !

------------------------------------------------------------------------

راجبه پست پایین

من که نگفتم با شیطان دوست بشیم که !!!بله می دونم دشمن قسم خورده آدمه .

من فقط گفتم کاش ما هم مثل شیطان بودیم !!! یعنی مارجانیکا را فقط به خاطر بهشت و جهنم و خالقیتش نمی پرستیدیم .کاش ما هم کمی از عشق شیطان را داشتیم تا واسه اینکه معشوقه فقط ماله خودمون باشه شیطان را از مارجانیکا دور کنیم .کاش ما هم همه تلاش روز و شبمون واسه رسیدن به مارجانیکا بود نه واسه رسیدن به وعده های مارجانیکا و وصال به بهشت برین !!!

این نظریه حتی اگه باطل هم باشه اما خیلی حرف واسه گفتن و شنیدن و فکر کردن داره !!!

باز هم می گم هیچ چیز بد مطلق نیست .اصلا بد مطلقی وجود نداره.

وقتی جلوی آینه می ایستی حتما خودتو می بینی .چشماتو می بندی .آینه داره تو را منعکس می کنه تو هم هنوز جلو آینه ای ولی خودتو نمی بینی !

آینه کارشو لغو نکرده .اما تو می تونی ادعا کنی که من جلو آینه بودم ولی خودمو ندیدم !!!

خوبی ها هم همین طوره .همه چیز خوبه !!!فقط وقتی چشمامون را ببندیم می تونیم ادعا کنیم که خوبی نیست .

مارجانیکا همش خوبیه .پس نمی تونه بدی داشته باشه یا بدی خلق کنه .بدی فقط در مقابل کمبود خوبی وجود خارجی پیدا می کنه والا مثل خوبی خود به خود وجود خارجی نداره !!!

!! نوشته شده توسط چیستا | 10:10 بعد از ظهر | 86/08/21آرشیو نظرات

شیطانه عاشق پیشه !!!

سلام

خوبید؟

می دونید چرا شیطان بعد اون همه سال عبادت ،از فرمان مارجانیکا پیروی نکرد ؟

اینو من از استاد ادبیاتمون شنیدم و به نظرم جالب اومد.

رابطه ی شیطان با مارجانیکا ،رابطه ی عاشق و معشوقی بوده .

شیطان شیفته و دلداده ی مارجانیکا بوده و به خاطر اینکه عاشق مارجنیکا بوده . او را می پرستیده .نه به خاطر خالقیت و الله بودن مارجانیکا !

شیطان معشوقش را با تمام وجود دوست داشته .دیوانه وار عاشقش بوده .تا اینکه یه روز مارجانیکا تصمیم می گیره آدم را خلق کنه و از شیطان می خواد در مقابله آدم سجده کنه

شیطان عاشق بوده و وفادار و فقط در مقابله معشوقش سجده می کرده .اون نمیتونسته در مقابله کسه دیگه ای جز مارجانیکا به سجده در بیاد

اما حالا معشوقش می خواد که اون در مقابله یکی دیگه سجده کنه که در آینده توجه معشوقشو به خودش جلب می کنه و از اون به بعد دیگه معشوقه فقط ماله خودش نیست .

این کار براش عذابه .با این که خواست معشوقه است پیروی نمی کنه! نمی خواد آدمی باشه .آدمی خلق بشه که شریکش باشه در عشقش . اون آدمو لایق معشوقش نمی دونه .می ره پیش مارجانیکا خواهش و التماس می کنه می گه مگه من برات بس نیستم ؟من که شبانه روز تو را می پرستم .چرا آدمو آفریدی ؟

شیطان نمی تونه تحمل کنه و به معشوقش می گه پس به من فرصت بده تا بهت ثابت کنم این آدم ها لایق تو نیستن !

مارجانیکا قبول می کنه و شیطان از سمت معشوقش ترد می شه !و از اون روز شیطان آدمها راا ز مارجانیکا دور می کنه نه به خاطر اینکه مارجانیکا را دوست نداشته باشه یا قبول نداشته باشه .واسه اینکه امید داره معشوقه باز ماله خودش بشه .تنها و تنها ماله خودش بشه .

از نظر عرفان عشق همراه با خود خواهی ،عاشقه همراه با انحصار طلبی در معشوقه خواهیش.

که عشق امروزی این خود خواهی را رد کرده وعشق را از خود گذشتی تعریف می کنه و منی را نادیده می گیره . و همه ی زندگیه عاشق را در ،خواست معشوق خلاصه می کنه .هر چی معشوقه بخواد همون میشه !

نمیدونم چرا از بعد شنیدن این داستان نظرم راجبه شیطان عوض شد!!!

از این وفا داری وسر سختیه شیطان خوشم اومده بدجور .اینکه به خاطر انحصار طلبیش قسم می خوره آدم را از مارجانیکا دور کنه و تا امروز کلی تلاش کرده .و باز هم تلاش می کنه.

من همیشه معتقدم بد مطلق وجود نداره .اینم یه دلیله دیگه واسه اینکه این اعتقادم قوی تر بشه !

شیطان هم خوبی های خودش را داره و دشمنی اش با آدم دلیل بر بد بودنش نیست و والا مارجانیکا بهش فرصت نمی داد.

مارجانیکا شکرت .

!! نوشته شده توسط چیستا | 1:44 قبل از ظهر | 86/08/19آرشیو نظرات

من نیمه ،من تمام !!!

خداحافظ!

من سیاهم .من تاریک.من سرد.من غمگین.من گریه.من خنده.من گریه.گریه.گریه.من تنها.من بی کس .من نیم من.من خودخواه .من ساکت.من تردید.من خسته.من صدا.من سکوت .من حسرت.من بی خواب.من شاخ دار .من دردناک .من بی من .من بی تو.تو بی من.من با او.من بی او.من تردید.من ایمن.من راحت.من ساکت .من غمگین.من شاد.من لبریز.من تهی.من عمیق .من خالی.من غمگین.من غمناک.من درد م !.من درمان.من دارو.من مرهم .من زهرم .من پادزهر .من خاکم .من خاکریز.من سنگریز .من سنگلاخ.من کویر.من مهتاب.من طوفان.من گردباد.من ایهام.من ابهام.من تضاد.من لجوج.من فرار.من زمین.من هوا.من قبرم.من مرگ.من خواب .من پتو.من سرما.من غوغا.من قانون.من هنجار.من ناهنجار.من خط.من خطا.من قرمز.من خط قرمز.من فرار.من فرجام.من آغاز .من نیمه .من تمام !!!

سلام !

!! نوشته شده توسط چیستا | 11:26 بعد از ظهر | 86/08/11آرشیو نظرات

یه جابه جایی کوچیک !

سلام !


یکشنبه هفته قبل ساعت ۸ کلاس معارف داشتم ! حسابی دیرم شده بود ! قرار شد مامان خانوم اول منو برسونن بعد برند داداشی را برسونن مدرسه !

من به موقع رسیدم و خیلی خوشحال رفتم سر کلاس .هنوز استاد تشریف نیاورده بودن ! با خیاله راحت نشستم پیشه خودم گفتم تا استاد نیومده خوبه یه نگاه دیگه به جزوه اش بندازم ! در کیفو که باز کردم ! انگار آب جوش ریختن رو ی من ! کتاب جغرافی دوم دبیرستان !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آخه کیف و کفش من و داداشی یک رنگ و شبیه بهمه ! (درست عینه همه !)صبح تو ماشین هم کیفهای ما کنار هم بود و اشتباهی من کیف داداشی را آورده بودم !

وای حالا استاد هم می یومد !چه افتضاحی ! حالا باز من می شد تو یه برگه جزوه بنویسم ! داداشی را بگو که کتاب ها شو می خواست!

تازه دانشگاه من این سر شهر مدرسه داداشم اون سر شهر !!!!!!!!!!

خلاصه زنگ زدم به مامان و بهش گفتم کیفامون جابه جا شده !

مارجانیکا را شکر مامان حوالی همون مدرسه داداشی بود خلاصه گفت الان می رم می گیرم و برات می یارم ! وقتی زنگ زدم بیا دمه دانشگاه !!!!!!!!!

کلاسه منم یکشنبه ها دورترین ساختمان به در دانشگاه است !چاره ای نبود .قبول کردم !

وای حالا استاد را بگو !!!!!!!چی بهش بگم ! دم در کلاس داشتم با خودم کلنجار می رفتم که استاد اومد ! گفتم ببخشید استاد می شه من وسط کلاس یه چند دقیقه ای برم بیرون ! گفت کجا می خوای بری ؟(تازه کنجکاوش هم کردم !)گفتم باید برم دمه دانشگاه ( گفت واسه چی ؟)دیدم همین جوری اجازه نمی ده

گفتم راستش من و برادرم کیفهامون شبیه .الان جا به جا شده قراره برام بیارند !استاده یه خنده ای سر داد و دیگه نمی تونست خودشو کنترل کنه ! گفت باشه می تونی بری !

استاد تا چشمش به من می یوفتاد می خندید !

بیچاره مامان خانوم به خاطره یه جابه جایی کوچیک ۴ بار این راه دانشگاه تا مدرسه داداشی را گز کردند !

خیلی جالب و خنده دار بود (تو دورانه راهنمایی و دبیرستان هم کلی از این خاطره های بامزه دارم ! ان شا ءالله یه بار می نویسم !)

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

یک حدیث از امام صادق (ع)هست که می فرمایند :

اگه می خواند دوستای واقعیتون را تشخیص بدین به قلبتون مراجعه کنین و ببینید چی می گه !!!(

آدم ها ممکنه خیلی زیاد دوست داشته باشند اما هر کدوم از این دوستان به دنباله هدفی باهات دوست شدند مثلا یکی برا جزوه .یکی برا اینکه تنها نباشه .یکی واسه اینکه با تو بره بیرون ! یکی واسه اینکه باهات حرف بزنه ! یکی واسه اینکه تو زیادی مهربونی باهات دوست شده !)اما دوست واقعی تو و کسی که تحت هیچ شرایطی تنهات نمی ذاره دوستیه که قلبت تاییدش کنه!

!! نوشته شده توسط چیستا | 2:25 بعد از ظهر | 86/08/07آرشیو نظرات

محبت !!!

سلام !

خوبید؟

امروز بحث آزاد کلاس معارف محبت بود !
خیلی جالب بود !
محبت یعنی تعلق دل ،وابستگی دوتا روح !(همون اهلی شدن !) و هیچ ارتباطی به جسم و این بدن مادی نداره !

روحهای ما قبل این دنیا با هم گروه گروه و دسته دسته هستند.و اون روحهایی که همدیگرو می شناسن و تو یه دسته بودند تو این دنیا همدیگرو جذب می کنند و روحهایی که شناختی از هم ندارند یعنی تو یه دسته نبودند ،همدیگرو دفع می کنند(به استناد از یه حدیث از امام علی (ع) !*)

برا همینه که تو یه نگاه یکی به دل آدم می شینه و به نظر آشنا می یاد . یا تو نگاه اول بی هیچ دلیل قانع کننده ای از یکی بدت می یاد !(البته تو نگاه اول .نه یک ساعت . یک ماه .یک سال . و ۱۰ سال بعد !)

و بهتره برای شروع زندگی مشترک با افرادی که در نگاه اول از آنها بدتان می آید خود داری کنید !(چون روح ها ی شما هیچ شناختی نسبت بهم ندارند و از یه دسته نیستند . و دچار مشکلات زیادی می شوید !)

روح ها ی ما دارای میدان مغناطیسی است و انرژی از خود ساتع می کند .همیشه روحهای آشنا بهم انرژی مثبت منتقل می کنن و باعث آرامش اند و جاذب هستند .روحهای ناآشنا انرژی منفی منتقل می کنند و باعث استرس .ناراحتی شما می شوند

در دوستی معنویت وجود دارد !(معنویت:لذت روح از یه چیه خاص که باعث می شه با خودش و عوامل زندگی اش رابطه سازنده برقرار کنه و لذت ببره !) و به همین دلیل نیاز به محافظت و حراست داره

ریشه ی ابتدایی عشق دست خوده آدم نیست و راه منطقی نداره .اما می گویند وقتی عقل مست مست بشه عشق ایجاد می شه !

عشق مجازی راهی به سوی عشق حقیقی است به شرطی که در عشق مجازی پرو بالت بسوزه !(فقط به شرطی که از عشق مجازی بگذری و در آن ناکام بمونی می تونی به عشق حقیقی برسی !هان؟ حتما دیگه ! )

در نگاه اول اگه از کسی خوشت آمد منتظر خیر و برکتش باش ! اگر در نگاه اول از کسی بدت آمد حتما از طرف او به تو شر و زیانی میرسد ! ((حدیث از امام علی (ع))

---------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز تو باشگاه مبارزه داشتیم ! حریفه من ۱۲ کیلو ازم سنگین تر بود تازه ناشی ! یه امتیاز هم نتونست از من بگیره اما با کلی ضربه هشلهفت و حرکات خطا حسابی داغونم کرد !آخرش استاد رو کرد به منو گفت امشب کتک خوردت حسابی ملس شد !جدی جدی به جا ضربه کتک می زد ! براش مهم نبود امتیاز بگیره فقط می خواست بزنه !!!همین که ضربه می یومد رو هوگوش بشینه آرنج می گرفت ! وای یه دردی داشت که نگو !همه بدنم ضعف می رفت ! برا محافظت از کلیه و ستون فقراتم (از بس بی کله می زد .هر چی هم استاد بهش تذکر کی داد .انگار نه انگار !) ساقه دسته چپم حسابی ضربه خورده .خیلی درده (معلوم نیست چه جوری ضربه می زد که علاوه بر کوفتگی کلی خراشیده هم شده !!!!)

منم امتیاز آخری را هر چی توان و قدرت داشتم یه پاکات زدم رو هوگوش پرت شد عقب و خورد رمین ! همه کلاس دست زدن !(از بس لجمو در آورده بود و دردم گرفته بود ! )

اوخ !هنوز دردش ساکت نشده ! پام را که نمی تونم رو زمین بذارم .(لنگان لنگان تا خونه اومدم !)

ولی خیلی کیف داد با اون همه خطا آخرش ازش بردم !!!!

راستی چقدر کتک خوردن و بحث محبت با هم تناسب داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

!! نوشته شده توسط چیستا | 9:1 بعد از ظهر | 86/08/06آرشیو نظرات

غروب پاییزه . دلم غم انگیزه !!!

چشمای منتظر به پیچ جاده

دلهره های دل پاک و ساده

پنجره ی باز و غروب پاییز

نم نم بارون تو خیابون خیس

یاده تو هر تنگ غروب

تو قلب من می کوبه

سهم من از با تو بودن

غم تلخ غروبه

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاریه

جز اون چیزی نمونده

تو ذهن کوچه های آشنایی

پر شده از پاییز تن طلایی

تو نیستیو وجودمو گرفته

شاخه خشک پیچک تنهایی

یاده تو هر تنگ غروب

تو قلب من می کوبه

سهم من از با تو بودن

غم تلخ غروبه

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاریه

جز اون چیزی نمونده

------------------------------------------------------

عصر جمعه ها بدجوری دلگیره .

احساس غربت می کنم دلم برا همه چیز و همه کس تنگ می شه !

حتی برای روزهای هفته دل تنگ می شم !

از صبح کلی جزوه پاک نویس کردم . کلی کتاب درسی و غیر درسی خوندم . یه عالمه آهنگ گوش دادم .خیلی مشغول بودم اما باز دلم تنگه !

اس ام اس دادم برا دایی و مهسا و دختر عمو و یه دوستای دیگم !

اس ام اس دایی را که خوندم بیشتر دلم هواشو کرد اشکم در اومد.(از اون جوابهای اس ام اس فقط دایی نوشته بود که دلش برام تنگ شده ! بازم جا شکرش باقیه !) جمعه اون هفته ۲ ساعت با هم حرف زدیم.(این ماه دیگه فرزند نمونه نیستم ! قبض موبایلم این ماه خیلی زیاد می یاد .۲ ساعت فقط بین شهری !!!!!!!!!!!! به غیر از اس ام اس ها و مکالمات داخل شهری و .......! تازه هنوز یه ماه دیگه مونده !!!)

گوشه خوبیه ! کلی نصیحت کرد (این عین جمله ای که بهم گفت ،چقدر کیف کردم تا اینو گفت : فری خانوم خیلی برام عزیزی که غرورمو زیر پا می ذارمو نصیحتت می کنم و از خودم برات می گم که درس بگیری ! یه عالمه دیگه هم ازم تعریف کرد که پرو می شم بخوام اینجا هم باز نویسی کنم .یه عالمه هم ازم ایراد گرفت که حق داشت و حرف حق می زد !)

امیدوارم و آرزو می کنم فوق لیسانس حتما قبول بشه و یه همسر لایق و دوست داشتنی مارجانیکا بهش هدیه بده !‌و خوشبخت بشه الهی آمین !

اگه اینجا بود .مجبورش می کردم ساعت ۱۲ بریم پارک کنار آب قدم بزنیم !(گیج خواب بودم اما بهش زنگ می زدم که بیا بریم ! گاهی زده حال می زد و نمی یومد اما فردا شبش خودش زنگ می زد که اگه می یای ۱۲ آماده باش .منم که آماده باش نه تو دهنم نبود . تندی می گفتم باشه آمادم !کلی می خندید می گفت من نمی دونم چرا زنگ می زنم دیگه !تو که ۳ صبح هم بگم ،می گی باشه بریم !)

وای چقدر دلم براش تنگیده !

!! نوشته شده توسط چیستا | 9:53 بعد از ظهر | 86/08/04آرشیو نظرات

ای بابا !!!

سلام !

خوبید؟

من هم بدک نیستم .خسته ام اما خستگی روزانه است و خودش لذت بخشه !

۳ هفته پیش با ۵ دقیقه تاخیر رسیدم سر کلاس !(هر روز دارم این سربالایی را می دوم ! هر چه قدر هم زود از خونه بزنم بیرون باز دیر می رسم .از بس که این اتوبوس ها بی برنامه است هر ساعتی خودشون دلشون بخواد می یاند !).اولین بار بود با تاخیر می رسیدم استاد رفته بود سر کلاس . منم بی تجربه !!! اول در زدم بعد رفتم دم در، سرم را انداختم پایین و دستام را تو هم قفل کردم و ایستادم تا استاد اجازه ورود بده ! استاد هم تا دید من خیلی مظلوم وار ایستادم ! نامردی نکرد با یه لبخند گفت فامیل شما چیه ؟

گفتم فلان !گفت خانم فلان پیش پای شما هم خیلی از بچه ها دیر آمدند اما خوب از این جلسه به بعد شما مسئولید سر این کلاس فامیل کسایی که دیر می یاند را بنوسید !اول از همه هم فامیل خودتون را بنویسین !باز گفت : فامیلتون چی بود؟ باز گفتم ! بعد گفت خانم فلان بفرما بشین و همه بچه ها به سرخ و سفید شدن من خندیدن !(پاک آبروم رفت .همه دانشکده هم سر این ماجرا فامیلم را یاد گرفتن !) هنوز من نشسته بودم که در باز شد یکی بدون اینکه به استاد نگاه کنه اومد نشست ! ۱۰ دقیقه بعد یکی دیگه !

۳۰ دقیقه بعدش یکی دیگه ! هر دفعه هم در باز می شد همه می خندیدند و کل کلاس بر می گشت طرفه من که عکس العمله منو ببینند! !دیگه آخرش یکی از همکلاسی هاطاقت نیورد گفت خانم فلان شما چقدر بد شانسین !!!!!!

استاد هم که خنده اش گرفته بود یه نگاهی مهربان به طرف من انداخت وادامه ی درسو داد (تو دلم گفتم خوبت شدا ! دغو دلی همه را سر من خالی کردیا ! دیوار کوتاه تر از من پیدا نکردی ! فقط می خواستی منو معروف کنی و آبروی منو ببری خوبه ۵ دقیقه تاخیر داشتم !) (خلاصه باز بر خلاف میلم شرایطی ایجاد شد که تو چشم برم !!! می گن مار از پونه بدش می یاد در خونش سبز می شه .حکایت منه !!!)

------------------------------------------------------------------------

راستی یه مدته دارم به یه چی فکر می کنم به نظرم جالبه !
می گما دقت کردین ما حتی تو آرزوهایی که مطمئن هستیم بر آورده نمی شه هم خود خواهیم !
مثلا آرزو می کنیم کاش بال داشتیم تا تو آسمون پرواز کنیم !

در صورتی که اگه آرزو کنیم قانون جاذبه مختل بشه به همون هدف می رسیم و تو آسمون پرواز می کنیم با این تفاوت که در آرزوی اول همه رو زمین اند و تو فقط تو آسمون و با بقیه متفاوت ! اما تو آرزوی دوم همه تو آسمو نند! تفاوتی بین تو با دیگری نیست !فقط تو بال نداری !!!!!!!!

چقدر خداییش خود خواهیم !!!!

تازه یه چی دیگه مگه فقط پرنده ها پرواز میکنن؟

که هر وقت خواهان بال می شیم و آرزو پرواز می کنیم می گیم کاش پرنده بودیم ! مگه مگس و زنبور و .. بال ندارند؟ پرواز نمی کنن؟

اینا فلسفه اش کجاست؟

جالبه ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

!! نوشته شده توسط چیستا | 7:6 بعد از ظهر | 86/08/02آرشیو نظرات

نظرات 1 + ارسال نظر
بنده خدا سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:12

هزاران درود بر طراح و خالق مطلق او که از درون دنیای ذره اتم گرفته تا بی کران عظمت را تسخیر و هدایت و همراه و عامل کل عوامل است.مرا رمقی نیست باشد که هدیه بودن ام در این چرخه سیر در عرش و ملکوت .خسته ام حامی و شرمنده

متوجه منظورتون نشدم.شرمنده !اما ممنون که دلنوشتتون را پای نوشته های من یادگاری گذاشتین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد