my note

خط خطی های قدیمی !

my note

خط خطی های قدیمی !

فروردین ۸۶ !

سه شنبه، 28 فروردین، 1386

روزگار!!!

سلام

امروز خیلی شادم

چرا؟

نمی دونم

مارجانیکا شکرت

اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی!(جالب بود !هر آغازی پایانی داره اما مهم اینه که چه طوری به پایان برسونی!)

برای من هیچ چیز پایان نداره  فقط توقف داره

من زندم

زندگی میکنم

پس حق دارم گاهی شاد گاهی غمگین

و چون انسانم گاهی خطا کار و گناه کار و گاهی درستکار

و چون حق انتخاب دارم گاهی درست و گاهی اشتباه را انتخاب کنم

مهم اینه که نتیجه هر چی شد بپذیری !!!

از کسایی که جانماز  آب میکشند بیزارم!!!

 


¤ نوشته شده در ساعت 7:53 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


دوشنبه، 27 فروردین، 1386

یه عالمه حرف نزده!!!

سکوتم از رضایت نیست

دلم اهل شکایت نیست


¤ نوشته شده در ساعت 23:47 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


چهارشنبه، 22 فروردین، 1386

والا!!!

سلام

الان من دقیقا شدم شکل یه علامت تعجب گنده که یکم هم دقیق بشی به علامت سوال هم  می رسی؟؟؟

اگه بدونید !!!!

صبح تا حالا از زور عصبانیت همین جور می خندم .سرم داره می ترکه .

اصولا درس خوندن آدم را خسته نمی کنه اما این شرایط و محیط و اتفاقات اطراف که آدم را  خسته می کنه

هم از زندگی .هم از خود!!!!

باز دلم گرفته (خوبه این وبلاگ هست که من هر دفعه دلم می گیره بیام  و حرف بزنم!!!)

سکوت

سکوت

سکوت

ساکتم اما دارم فریاد میزنم

ارزش داره؟

من که موندم توی کارهای این بشر  دوپا !!!!

مارجانیکا شکرت.همیشه دستم را گرفتی .نذاشتی پرت شم تو پرتگاه.

شکرت

اما باز می گم من موندم این شکلی!!!

واقعا چرا؟؟؟

عجب


¤ نوشته شده در ساعت 16:46 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


شنبه، 11 فروردین، 1386

غافلگیری

سلام

باز دلم تنگ شد .دلم گرفت .اومدم یه پست بنویسم

راستش به نوشتن تو این وبلاگ عادت کردم بدجور !)

بگذریم !

نمی دونم تا حالا غافلگیر شدید؟

من نهایت لذت را از غافلگیر شدن می برم .مخصوصا وقتی مطمئنم که امکان وقوع یه اتفاق ۱درصده و  یهوتبدیل به ۱۰۰ ٪  میشه

یه لذتی داره که نگو!!!

امروز مهسا ی عزیزم را حسابی غافلگیر کردم .خودش مونده بود اصلا توقع نداشت (شاخه را گذاشت تو جیبم ؛منم که ...  !)

کلی تعجب کرد

هم جا خورد و هم خوشحال شد!(عزیزم)

مارجانیکا شکرت .

اما بعد از ظهر حالمون گرفته شد

مهسا دوستت دارم .مواظب خودت باش!

 


¤ نوشته شده در ساعت 23:10 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


یکشنبه، 5 فروردین، 1386

بار سنگین حرف !!!(تا ؟بای)

سلام

راستش خیلی بهم گرون تمام شده که تصمیم گرفتم این پست را بنویسم !(تو را به هر که می پرسدید تو حرف زدن دقت کنید و هر چی دلتون می  خواد به شوخی و جدی به دیگران نسبت ندید .بعضی حرفها خیلی سنگینه و به آدم گرون تمام می شه)

دیروز از صبح با دایی و ... رفتیم خوش گذرونی(مهمانی خداحافظی .داره برمی گرده) اول رفتیم میدان امام و بعد هم ناهار و بعد سینما (فیلم اخراجی ها)(وقت ندارم کل ماجراها را بنویسم کلی اتفاق خنده دار برامون پیش امد .انشاءالله سر فرصت  می نویسم !)

فیلم قشنگی بود ارزش دیدن داره .یعنی یه جورایی متفاوته !(بعدآ سر همون فرصته مناسب نقد فیلم را میکنم .)

اما !

الان یه چی خیلی ناراحتم کرده .راستش تو این فیلم فهمیدم  چاله میدان تهران چه جور جایی و چه آدمهایی  منصوب به اونجاند !

آدمهایی بی تربیت و بی ادب و خلاف کار و... خلاصه لات !

راستش چند وقت پیش یه تهرانی بهم گفت مثل چاله میدونی ها حرف می زنی .اون موقع نمی دونستم چاله میدون چه جایی !پرسیدم !گفت: یکی از محله های تهران !!!

دیشب وقتی فهمیدم چاله میدون کجاست یهو یاده این حرف افتادم. واقعا عصبانی شدم .میدونید شاید به نظر خودش شوخی کرده و قصد بدی نداشته اما در واقع توهین کرده!(فکر نمیکنم من مثل اون ارازل و اوباش حرف بزنم !!!می زنم ؟؟؟من اصلا به خودم اجازه نمیدم فحش بدم یا حرف زشت بزنم اون وقت مثل چاله میدونی ها حرف می زنم که سلامشون هم با فحش های رکیک همراه .حالا که دلش می خواد .خودش لات چاله میدون .بی ادب (یه چندبار دیگه هم بهم تیکه انداخته بود . گذشته بودم و خودمو به کری زده بودم اما  این یکی خیلی بهم گرون تمام شد .)

واقعا که !!!

راستش تا موقع خوابم داشتم به خودم بد و بی راه می گفتم !(آخه من چرا اجازه دادم طرف بهم توهین کنه و...)اما بعدش یکم فکر کردم.

کسی که با فحش می خواد احساس صمیمیتش را نشون بده و (هر چی هم تو با خوبی بهش می گی این فحشها در شأن یه آدم تحصیل کرده نیست و.... متوجه نمیشه .نباید ناراحت شد

ولی خندم گرفته (تو اوج ناراحتی نمیدونم چرا خندم میگیره )(خنده من از گریه غم انگیزتر است کارم از گریه گذشت که این چنین می خندم )

هرچیزی لیاقت می خواد !

طوریم نیست .

مارجانیکا جا حق نشسته خودش می دونه کی قصد و قرض داره (من که خبر ندارم) می سپارم به مارجانیکا!

تا بعد که نمیدونم کی میشه خدانگهدار

راستی از امروز هم میرم کتابخانه!(دعا یادتون نره !)

 

 

 


¤ نوشته شده در ساعت 7:56 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


جمعه، 3 فروردین، 1386

تا؟

(دوست داشتید به آرشیو یه سری بزنید و نظر بدید .خوشحال  میشم )

 


¤ نوشته شده در ساعت 17:15 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


پنجشنبه، 2 فروردین، 1386

یه بهونه واسه بودن!

سلام

اولآ سال نوتون مبارک()(این جمله را حالا حالا ها (۱۲ روز)باید تحملش کنید!)

موقع سال تحویل بیدار بودید یا داشتید خواب هفت پادشاه را میدیدید؟

من که اصلا نخوابیدم و  اولین سالی بودکه  با آرامش نشسته بودم سر سفره هفت سین(هر سال تا می یومدم به خودم بیام سال تحویل شده بود و من می موندم یه عالمه حسرت و آرزو! اما امسال مارجانیکا را شکر به خودم بودم! نمیدونم چرا با  آغاز سال ۱۳۸۶ بغضم ترکید !)

مارجانیکای عزیزم صد هزار  هزار و ۳ مرتبه شکرت که این عید و سال جدید هست!حداقل یه بهونه ای هست برا آدم بودن و آدمک نبودن!(بعضی ها هستند فقط سال نو یادشون می یوفته دوستی هم دارند !من که ترجیح میدم برا این جور دوستها محو باشم !)

تازگی ها هر چی دقت میکنم می بینم همه مردم دارند یه جوری تنهایی خودشون را  فریاد میزنند .از درون فریاد می زنند من به یه نفر همراه همدل همصحبت نیاز دارم!آدمکها زیادند .همه جا !دور تا دورت !اما مردم آدم ها را می خواند نه آدمکها را .

همه به دو تا گوش نیاز دارند .اینقدر محتاجند و نیاز دارند که دیگه براشون فرق نمی کنه  آشنا  یا غریبه!  اونقدر این نیاز عمیق که حتی براشون مهم نیست بقیه راجبشون چی فکر می کنند  !واقعا گاهی نیاز داری حرف بزنی و نیاز داری ۲ تا گوش باشه که گوشت کنه حتی اگه درکت هم نکنه !

امروز همش به عید دیدنی بودم!اما هم بودم هم نبودم یعنی جسمم یه جا بود .روحم هزار جا!بگستانم حسابی تنگیده بود.فکر هم که مثل همیشه  مشغول!  

همش این شعر شاهکار بینش پژوه تو  ذهنم بال بال میزد :

(از ته دل دیگه هیچ کس نمی خنده هیشکی به هیشکی دیگه دل نمی بنده!)

می دونید می خوام یه عالمه حرف بزنم اما کلماتم کمه .این کلمات راضی ام نمی کنه .نمیتونم با این کلمات منظورم را برسونم .بگذریم!

راستی

نمیدونم این پویا نمایی های پلیس را دیدید یا نه؟(همون داداش سیا!)من امروز تاثیرش را دیدم .(حداقل ایران تونست برا یه بار هم که شده تو آموزش تاثیر گذار باشه)

می خواستیم بریم عید دیدنی یه پسر عمو فسقلی دارم (۴ سالشه)به اصرار خواست همراه ما باشه و با ماشین ما بیاد(عزیزم.خیلی ماهه .)تو راه موبایل بابام زنگ زد .یه نگاه به ما انداخت یه نگاه به بابام یکم مکث کرد بعد هم یه نوچ گفت و دلش طاقت نیورد با یه لحنه مطمئن و  با همون زبون شیرینه بچگیش گفت:عموجون با موبایل صحبت نکن تفادص می کنیم .

کلی بهش خندیدیم (عزیزم )

بابام بهش گفت چشم .یه لبخندی از رو رضایت زد و بعد سرش را برد به سمت جلوی ماشین و یه نگاه به قفل کمربند انداخت و گفت :خدا را شکر !کمربندتون را بستین!فقط چراغ قرمزم رد نکنید تا تفادص نکنیم.(نازی .بزنم به تخته!)معلومه این پویا نمایی ها خوب تاثیری گذاشته!(آفرین به خالق این ایده !)

فعلا تا بعد!

 

 

 

 


¤ نوشته شده در ساعت 1:20 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره


چهارشنبه، 1 فروردین، 1386

ورق آخر!!!

 سلام!

امروز آخرین روز سال ۸۵ است ۳۶۵مین روز!و الان آخرین ساعات سال ۱۳۸۵ است!

امروز نسبتآ روز خوبی بود .از صبح کلی کار کردم و حسابی خسته شدم(وای از این کارهای خونه .هر چه قدر هم کار کنی و زحمت بکشی انگار نه انگار.لج آدم در می یاد.)(اصلا از کار خونه خوشم نمی یاد)

صبح تا حالا کلی با مهسا خندیدیم .(صبح یه سر آمد اینجا .بعدش هم فکر کنم صبح تا الان ۲۰ تماس با هم داشتیم .به غیر از sms هایی که به هم زدیم !!!)

مهسای من !همه ی چراغها خاموش اند تو بمان روشن ای مهسای من !!!

چقدر خندیدیم . چه قدر خنده دار

دعای جویدنی داریوش کبیر .نه! بی سواد !دعای جاویدان داریوش کبیر!

مهسا دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه(بزرگترین آرزوی من این است که تو بزرگترین آرزوی کسی باشی که دوستش داری .)

راستی امشب چه حالی می بریم (تا لحظه ی سال تحویل اگه بذارم بخوابی!هر نیم ساعت یه زنگ می زنم !!! قرارمون که یادت نرفته .بیدار باش تا لحظه سال تحویل ! چه کیفی داره !!!

الان ساعت ۱:۲۸ بامداد است !من تازه از بیرون امدم !انگار نه انگار که شب از نیمه گذشته!!!انگار نه انگار که  ۲ ساعت دیگه سال تحویله!!!همه مردم هنوز در تکاپو اند!همه مغازه ها باز بودند(اتو شویی و آرایشگاه مردانه .میوه فروشی و  گل فروشی و ...)

عجب!!!

جالب بود برام !!!

این متن زیبا هم تقدیم همه ی شما خوانندگان و دوستان عزیز:

همچون سرو همیشه سبز

همچون شکوفه های بادام همیشه خندان

و همچون بهار همیشه شاد باشید!

سال نو پیشاپیش مبارک ! امیدوارم سالی سرشار از خوبی و شادی و خنده  و خبرهای خوش در پیش داشته باشید(لحظه ی سال تحویل ساعت ۳ و ۳۷ دقیقه و ۲۶ ثانیه)

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبرا لیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال!

دعا فراموش نکنید(حتی اگه موقع سال تحویل فراموش کردید .بعدش حتما دعا کنید .به دعا همگی محتاجم!)

!!!دامی است برای یک وقت بی قرار

قاب گرفتن یک لحظه گریزان

تصویری از آدم ها و روزگارمان

شب و روزمان

تصویری سیاه  و سفید

یا هر رنگی ...!؟!؟!

 


¤ نوشته شده در ساعت 1:45 توسط چیستا -

|+|    یه چی یادت نره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد